- کام جو
- آنکه در طلب آرزوی خود برآید، جویندۀ کام و مراد
معنی کام جو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جوینده تمتع و عیش و عشرت برمراد و آرزو رسیده
خوش گذران
آرامش طلب
تلویزیون
کسی که جانب دولت یا موسسه ای ماء مور رسیدگی و تحقیق در امری است
رزم جونده، رزم خواه، جنگجو
بی تجربه، نا آزموده و تازه کار
آرامش جو، آرامش خواه، آشتی خواه، صلح طلب، برای مثال یکی پهلوان خواستی نام جوی / خردمند و بیدار و آرام جوی (فردوسی - ۶/۲۱۸)
بنا بر داستان های ایرانی جامی که جمشید پادشاه پیشدادی داشته و نقشۀ جهان در آن نقش بوده یا همۀ جهان را در آن می دیده، در شاهنامۀ فردوسی این جام به کیخسرو نسبت داده شده و جامی بوده که صور نجومی و هفت کشور بر آن نقش بوده و خاصیت عجیب و اسرارآمیز داشته که هرچه را می خواسته در آن می دیده، جام جمشید، جام جهان نما، جام جهان بین، جام جهان آرا، جام گیتی نما، جام کیخسرو
کنایه از جام شراب
کنایه از جام شراب
کسی که بمراد و مقصود رسیده آنکه بکام دل زندگی کند کامیاب مقابل نا کام: (نا کسان پیشگاه و کامروا فاضن دور مانده وین عجب است) (جامع الحکمتین)، عیاش
ناخواسته نامطلوب ناخواسته: (وموجب اوایل نامرجو و مظهر عواقب محمود چگونه است {مقابل مرجو
اسب که داخل پنج سال شده و همه دندانهایش بر آمده باشد
((مِ جَ))
فرهنگ فارسی معین
جام گیتی نما، جام جهان نما. جامی که جمشید چهارمین پادشاه پیشدادی اختراع کرد و در آن اوضاع جهان را مشاهده می کرد، این جام بعدها به کیخسرو و دارا رسید. در عرفان از این جام به دل تعبیر می شود
جاه طلب، برای مثال بر زمین زن صحبت این زاهدان جاه جوی / مشتری صورت ولی مریخ سیرت در نهان (خاقانی - ۳۲۷)
جویندۀ راه
مقنّی، آنکه کاریز حفر می کند، چاه کن، آنکه قنات را لای روبی می کند
باشرم و حیا، مقابل پررو
جویای نام، شهرت طلب، شجاع، دلیر
کارجوینده، جویای کار، آنکه جویای شغلی است، کنایه از مامور، خبردهنده
با شرم
کم نور، کم روشنایی، ویژگی چشمی که دیدش ضعیف است مثلاً چشم های مادربزرگم کم سو بود